غنوده

/qonude/

مترادف غنوده: آرمیده، آسوده، خسبیده، خفته، خوابیده

معنی انگلیسی:
asleep, easy

لغت نامه دهخدا

غنوده. [ غ ُ دَ / دِ ] ( ن مف / نف ) در خواب شده. ( برهان قاطع ). خفته. رجوع به غنودن شود :
همانا که برگشت پیکار ما
غنوده شد آن بخت بیدار ما.
فردوسی.
جهان گشت ویران ز کردار اوی
غنوده شد آن بخت بیدار اوی.
فردوسی.
خروس غنوده فروکوفت بال
دهل زن بزد بر تبیره دوال.
نظامی.
|| بعضی بمعنی نیم خواب گفته اند. ( برهان قاطع ). چرت زننده. به خواب سبک رفته : وَسنان ؛ غنوده و خوابناک. ( منتهی الارب ). || آرمیده. ( برهان قاطع ). آسوده. آرامش یافته. رجوع به غنودن شود.

فرهنگ فارسی

(اسم ) ۱ - به خواب رفته ۲ - آسوده آرمیده ۳ - مانده خسته ۴ - مرده .

فرهنگ معین

(غُ دِ ) (ص مف . ) ۱ - به خواب رفته . ۲ - آسوده .

فرهنگ عمید

غنویده، خوابیده، خفته، آرمیده.

مترادف ها

asleep (صفت)
خوابیده، خفته، غنوده

sleeping (صفت)
خوابیده، غنوده

reposeful (صفت)
غنوده

پیشنهاد کاربران

بپرس