غنجموش. [ غ َ ] ( اِ ) جغز. ( فرهنگ اوبهی ). غنجمرش. غنجرش. وزق. غوک. ( برهان قاطع ). وزغ. بَزَغ. چغز. قورباغه. قاس. رجوع به غنجرش ، وزغ ، غوک و قورباغه شود.