غناظ. [ غ َ / غ ِ ] ( ع اِ ) غم و اندوه و محنت و مشقت. ( از اقرب الموارد ). الجهد و الکرب. ( تاج العروس ). فعل ذلک غِناظَیک َ ( غَناظَیک َ ) ( علی التثنیة )؛ یعنی اکثر کرد آن کار را تا دشوار کرد بر تو و در مشقت انداخت. ( منتهی الارب ). فعل ذلک...؛ یعنی کار را کرد تا امر بر تو سخت گردد بطورمکرر. ای لیشق علیک مرة بعد مرة. ( اقرب الموارد ). غناظ. [ غ ِ ] ( اِخ ) جایی است در یمامه و باغی دارد. شاعر گوید : و ان تک عن روض الغناظ معاصماً تُغَض َّ بها سور یخاف انقصامها.