غنائم
/qanA~em/
لغت نامه دهخدا
فرهنگ فارسی
پیشنهاد کاربران
غنائم: غنائم یا غنیمت از واژه غَنی، به معنای بی نیازی است. گوسفند را �غَنم� گویند چون صاحبش را بی نیاز می کند؛ از سوی دیگر چرای گوسفند نوعی میدان جنگ است که گرگ در کمین آن هاست.
غَنائِم، غَنایِم: ١. تاراج، تاراجشُدەها ٢. بادآوردەها
پیروزدرجنگ را
اموال مانده از دشمن راغنائم جنگی گوید
غنیمت
اموال مانده از دشمن راغنائم جنگی گوید
غنیمت
این واژه عربی است و پارسی آن اینهاست:
دیوتان dyutãn، دیوتاس dyutãs ( دیوتا = غنیمت از سنسکریت + «ان، اس» )
لوپَتان lupatãn، لوپَتاس lupatãs ( لوپَت از سنسکریت: لوپتَ= غنیمت + «ان، اس» )
دیوتان dyutãn، دیوتاس dyutãs ( دیوتا = غنیمت از سنسکریت + «ان، اس» )
لوپَتان lupatãn، لوپَتاس lupatãs ( لوپَت از سنسکریت: لوپتَ= غنیمت + «ان، اس» )