غناء

لغت نامه دهخدا

غناء. [ غ َ ] ( ع اِمص ) توانگری. خلاف فقر. ( منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ). || بمعنی غِنی ̍ است. ( از منتهی الارب ). رجوع به همین کلمه شود. || اغنی عنه غناء فلان ؛ یعنی نایب کافی او شد و بی نیاز کرد از آن. ( منتهی الارب ). جانشین او شد و از وی کفایت کرد. ( ترجمه ترکی قاموس ). یقال : مافیه غناء ذاک ؛ ای اقامته و الاضطلاع به ( منتهی الارب )؛ یعنی اوتوانایی جانشینی وی را ندارد و از وی کفایت نمیکند.( ترجمه ترکی قاموس ). || ( اِ ) فایده و سود. ( منتهی الارب ) ( بحر الجواهر ). کفایت. ( منتهی الارب ). الاکتفاء و النفع. قال بعضهم : غنی الدنیا، و هو الکفایة، مقصور، و غناء الاخرة، و هو السلامة، ممدود. ( اقرب الموارد ). || چیزی که با آن توانگر شوند. لیس عنده غناء؛ ای مایغتنی به. ( اقرب الموارد ).

غناء. [ غ ِ ] ( ع اِ ) سرود. ( مهذب الاسماء ) ( السامی فی الاسامی ). آواز خوش که طرب انگیزد. سرود. ( منتهی الارب ). نغمه و سرودخوانی. ( غیاث اللغات ) ( آنندراج ). آواز خوش طرب انگیز، و قیاس در آن ضم غین یعنی غُناء است چه آن به صوت دلالت میکند، و غُناء بمعنی تغنی و آوازخوانی است و آن در صورتی تحقق میپذیرد که الحانش از شعر و همراه با کف زدن باشد و این نوعی بازی است. ( از اقرب الموارد ). در رسائل اخوان الصفاء آمده : ان الموسیقی هی الغناء، و الغناء هوالحان مؤلفة - انتهی. اُغنیَّة. سَماع :
غنائیست خوش چون گل نخلبندان
که از زخم خارش عنائی نیابی.
خاقانی.
صاحب معالم القربة فی احکام الحسبة ص 212 گوید: سماع عود و چنگ و طنبور و مزمار و آنچه بشادی بنوازند حرام است ، اما سماع دف اگرچه جلجل نداشته باشد مباح است و طبل با همه انواع آن در حکم دف است جز کوبه ، وآن طبل درازی است که وسط آن تنگ و دو طرف آن پهن و معروف به طبل سودان است. و اما سماع شبابه ، مکروه است و اما سماع غناء، در آن اختلاف کرده اند: اهل حجاز آن را مباح میدانند، و از شافعی و مالک و ابوحنیفه کراهیت آن نقل شده ، و اینان آن را مباح علی الاطلاق یا حرام علی الاطلاق نمی شمارند، بلکه حد متوسط را برگزیده مکروه دانسته اند. دلیل کسانی که به اباحت معتقدند حدیث مروی از رسول خداست که : بر کنیزی از آن حسان بن ثابت گذشت و این کنیز آواز میخواند، گفت : آیا بر من حرجی است اگر به لهو مشغول باشم ؟ رسول خدا فرمود: حرجی نیست ان شاء اﷲ. و عمربن خطاب گفت : غناء توشه شخص مشتاق است. و وی بهنگام خلوت در خانه خود ترنم میکرد.عثمان دو کنیز داشت که هنگام شب برای او آواز میخواندند، چون وقت استغفار میرسید به آنان میگفت : خاموش باشید. و اینها همه بشرطی است که زیاده روی و مداومت نکنند. معتقدان به حرمت از آیه ٔ: و من الناس من یشتری لهو الحدیث لیضل عن سبیل اﷲ ( قرآن 6/31 ) استدلال کرده اند، بقولی لهو حدیث همان غناء و بقول دیگر فروش زنان آوازه خوان است. و اما حکم کسی که به غناء گوش دهدهرگاه دأب وی باشد و بدان مشهور گردد و در بازارهاو راهها بدان استماع کند شهادت وی پذیرفته نیست و اگر در خلوت برای تفرج خاطر آن را بشنود عادل است و شهادتش پذیرفته میشود، و اگر کسی کنیزانی آوازه خوان خریداری کند در صورتی که زیاده روی و تجاهر نکند مانعی نیست و هرگاه این کار را بقصد کسب انجام دهد و مردم آن کنیزکان را بخانه های خود بخوانند وی مردودالشهادة است ، و این عمل از گناهان صغیره است نه کبیره - انتهی. در کتاب فقه و تجارت تألیف ذوالمجدین صص 46 - 49 چنین آمده : فقها در تعریف غناء گفته اند: «انه الصوت المشتمل علی الترجیع المطرب »، طرب نوعی خفت و سبکی در نفس است که از شدت شادی یا غم پیدا میشود، و صوت مطرب آن است که این حال را در انسان پدید می آورد به این معنی که مقتضی حدوث خفت است ولو فعلاً بجهتی موجب سبکی نباشد، و مراد از ترجیع، تردد صوت است در حلق و دهان با وزنهای مخصوص ، خلاصه آنکه غناء صوتی مناسب با آلات لهو و ضرب و رقص است. اما حکم آن حرمت است اعم از اینکه کلام و شعری که به آن تغنی میکنند متضمن معنای حق یا باطل باشد. دلیل حرمت قسم دوم ( متضمن معنای باطل ) وجود اخبار کثیر و برحسب ادعای بعضی ، اخبار متواتر است. از آن جمله اخباری است که در تفسیر قول زور در آیه ٔ: واجْتَنِبوا قول الزور ( قرآن 30/22 ) و آیه ٔ: لایشهدون الزور ( قرآن 72/25 ) آمده است ، و دلیل حرمت قسم اول ( تغنی به کلام و شعر متضمن معنای حق ) نیز اخباری است ، از قبیل خبر عبدالاعلی ، قال : سألت اباعبداﷲ ( ع ) انهم یزعمون ان رسول اﷲ رخص فی أن یقال :جئناکم جئناکم ، حیونا حیونا نحیکم. فقال : کذبوا. و در باقی روایت آن حضرت ، ترخیص رسول خدا را در سرودن کلام مزبور بسختی انکار کرده است و معلوم است که این کلام متضمن باطلی نیست و بنابراین وجهی برای انکار مشدد حضرت نیست مگر از جهت کیفیت صوت در این کلام. و همچنین اخبار بسیاری نیز بر حرمت قسم دوم دلالت میکنند و وجه حرمت این است که آن را جزء لهو و باطل شمرده اند ( مورد استناد اخبار مزبور، آیه ٔ: و الذین هم عن اللغو معرضون ( قرآن 3/23 ) و آیه من الناس من یشتری لهو الحدیث ( قرآن 6/31 ) و جز آن است ). نتیجه بحث این است که در حرمت غناء فرقی میان سخن حق و باطل و اینکه ایجاد این کیفیت در قرائت قرآن یا خواندن مراثی باشد نیست ، ولی بعضی غناء در مراثی را روا داشته اند، ویا چنین پنداشته اند که غناء بر مراثی صدق نمیکند و این مردود است و دلیل آن در ضمن مطالب گذشته بیان شد، و بعضی گفته اند: ادله حرمت غناء با ادله استحباب ابکاء و ذکر مراثی تخصیص یافته است. این نیز مردود است بجهت عدم مقاومت ادله مستحبات با ادله محرمات ،خصوصاً محرمی که مقدمه فعل مستحبی باشد، زیرا کسی عمل زنا را از لحاظ اینکه مقدمه ادخال سرور در دل مؤمن است جایز نمیشمارد. بعضی از فقهای بزرگ در حرمت غناء اختلاف کرده اند، از جمله صاحب کفایه و محدث کاشانی را رأی دیگر است و آن اینکه حرمت غناء مخصوص است بجایی که با حرام دیگر مجتمع باشد، مثل زدن تار و رقص و وارد شدن مردان بر زنان و مانند آن ، و مرجع این قول ، قول به عدم حرمت غناء است من حیث هو. خلاصه دلیل اینان آن است که قدر متیقن از ادله حرمت غناء، غناء متعارف در زمان خلفای عباسی است و تغنی آنان بنحوی بود که به آن اشاره شد و اینکه ادله حرمت غیر این نحو را شامل باشد مشکوک است و مقتضای اصل اباحه است. از جمله روایاتی که بدانها استشهاد کرده اند روایت ابی بصیر است که گوید: «سألت اباعبداﷲ من کسب المغنیات. فقال : التی تدخل علیها الرجال حرام ، و التی تدعی الی الاعراس لابأس به ، و هو قول اﷲ: و من الناس من یشتری لهو الحدیث لیضل عن سبیل اﷲ »، و همچنین روایت منقول از ابی عبداﷲ و روایت علی بن جعفر از برادرش بدین مضمون : قال سألته عن الغناء فی الفطر و الاضحی و الفرح ، قال : لابأس به ما لم یعص به ». و صاحب کفایه در مقام استدلال بر مدعای خود گوید: عده ای از اخبار بر جواز تغنی به قرآن دلالت دارند، و جمع بین این اخبار و اخبار داله بر حرمت مطلق به دو طریق متصور است : اول اینکه ادله حرمت را بغیر قرآن تخصیص دهیم و به اخبار مجوز درباره قرآن عمل کنیم و بعضی از اخبار دیگر را که از تغنی در قرآن نهی کرده اند بر قرآن خواندن فاسقان حمل نماییم که برسبیل لهو و مناسب با ضرب میخواندند، چنانکه در روایت ابن سنان آمده : «اقرؤوا القرآن بالحان العرب و ایّاکم و لحون اهل الفسق و الکبائر». دوم آنکه اخبار دال بر حرمت را بر غناء شایع در زمان خلفاء که حمل مفرد معرف ( الغناء ) است بر فرد شایع، حمل کنیم. شیخ انصاری در پاسخ این دو دانشمند مطلبی گفته است از جمله گوید: روایاتی که دال بر جواز هستند ضعیف الدلاله اند و بعلاوه سند بعضی از آنها نیز ضعیف است. سپس وی ضعف دلالت هر یک را بیان کرده است ، ولی بنظر میرسد که در مقام بیان وجه ضعف ، راه تأویل را پیموده است و میتوان گفت اصلاً ضعف ندارد. چنانکه گفته شد قول مشهور آن است که غناء مطلقاً حرام است ولی قائلین به حرمت دردو مورد استثنا قائل شده اند: اول حدی که صوتی است با ترجیع، و آن را برای سیر و راه رفتن شتر میخوانند،دوم غناء مغنیه در عروسیهاست ، و دلیل جواز اخباری است که بعضی از آنها یاد شد، و در بعضی دیگر از آنها به حلال بودن اجر مغنیه حکم شده است و حلال بودن اجر ومزد دلیل حلیت و جواز فعل است - انتهی. رجوع به سماع و تاریخ تصوف در اسلام ج 2 ص 388 شود. از جمله رساله ها و کتابهایی که در باب غنا نوشته اند اینهاست : 1- رسالة فی تحریم الغناء، تألیف میرزا ابراهیم بن میرزاغیاث الدین محمد اصفهانی. در رد تحلیل الغناء تألیف سیدماجد بحرانی. 2- رسالة فی تحریم الغناء، تألیف مولی احمدبن محمد تونی بشرویه ای. 3- رسالة فی تحریم الغناء و اثمه ، تألیف مولی اسماعیل بن محمد حسین بن محمدرضابن علاءالدین محمد مازندرانی خاجوئی متوفی بسال 1173 هَ. ق. وی این کتاب را در رد محقق سبزواری و فیض نوشت. 4- رسالة فی تحریم الغناء، تألیف اکبر وحید بهبهانی آقا محمدباقربن محمد اکمل حائری متوفی 1205 هَ. ق. 5- رسالة فی تحریم الغناء و عمومه من حیث المتعلق ، تألیف شیخ علی بن محمدبن حسن بن زین الدین شهید صاحب الدر المنثور متوفی به سال 1104 هَ. ق. وی این کتاب را در رد محقق سبزواری و فیض نوشت. 6- الرّد علی من یبیح الغناء، از مؤلف مذکور در بالا. 7- رسالة فی التحلیل الغناء تألیف سیدماجد بحرانی. 8- رسالة فی تحلیل الغناء، تألیف محقق سبزواری. 9- رسالةفی تحلیل الغناء، تألیف فیض کاشانی. ( از الذریعة الی تصانیف الشیعة ج 11 صص 138 - 140 ).بیشتر بخوانید ...

دانشنامه اسلامی

[ویکی شیعه] غِنَاء بنا بر نظر غالب فقهای معاصر خوانندگی مطرب و متناسب مجالس لهو و لعب یا عیش و نوش است. حرام بودن غناء از نظر فقهای شیعه امری روشن است اما آنچه باعث اختلاف در این مسئله میان فقها شده، تفاوت نظر فقها در معنای این واژه است. از آنجا که غناء یک حقیقت عرفی است بسیاری از فقها تعیین مفهوم و مصداق آن را با توجه به عرف بیان کرده اند. برخی از فقها، غناء را صوت ترجیع دار و برخی صوت مطربِترجیع دارد و برخی دیگر صوت ترجیع دار با سخنان باطل دانسته اند. فقهای گذشته تفاوتی میان موسیقی و غناء قائل نبودند اما اکثر فقهای معاصر غناء را آواز و موسیقی را نوازندگی می دانند. در قرآن، آیه ای که در آن از واژه غناء و مشتقات آن استفاده شده باشد وجود ندارد اما روایات تفسیری واژه هایی همچون «قول الزور»، «لهو الحدیث» و «لغو» را که در برخی از آیات مطرح شده اند را به غناء تفسیر کرده اند. روایات متعدد در حرمت غناء و همچنین اجماع فقها بر این مسئله از دیگر دلایل حرمت غناء مطرح شده اند.
از قرن یازدهم به بعد، فقهای شیعه به دلایل مختلفی مانند ظهور سماع، رساله های متعددی در مورد غناء تالیف کردند که تا قبل از آن چنین رساله های از فقها یافت نشده است. مواجه شدن برخی از فقها در جمهوری اسلامی با مسئله موسیقی باعث ایجاد نوعی نگاه ایجابی به غناء و موسیقی شد. اندیشه های نوآورانه امام خمینی در مورد موسیقی، باعث تجویز استفاده موسیقی و غناء حلال که مناسب مجالس لهو و لعب نباشد در صدا و سیمای جمهوری اسلامی شد. این نوع نگاه در نظر اکثر فقهای معاصر شیعه ظاهر شد، بدین صورت که اکثر فقهای معاصر هر نوع آواز و نوازندگی مطرب و مناسب مجالس لهو و لعب را حرام دانستند.
بسیاری از فقهای امامیه همچون شیخ طوسی، شهید ثانی،ابن ادریس، صاحب جواهر، نراقی و آیت الله خوئی عنوان کرده اند که فقهای شیعه بر حرمت غناء اجماع دارند. و حتی برخی حرمت غناء را از ضروریات مذهب شیعه عنوان کرده اند.

[ویکی فقه] غناء (آواز). غِناء یعنی آواز .
کلمات لغویان و نیز فقها در تعریف و بیان حدّ غنا بسیار پراکنده است؛ از این رو، فقها برای شناخت ماهیت آن بحثهای زیادی کرده و در این موضوع رساله های مستقلی نگاشته اند. «رسالة فی تحریم الغناء»، نوشته محقق سبزواری (م ۱۰۹۰ ه. ق)، «رسالة فی الغناء»، نگاشته شیخ حر عاملی (م ۱۱۰۴) و «رسالة فی الغناء»، اثر محمد اسماعیل خواجویی (م ۱۱۷۱ یا ۱۱۷۳ ه. ق) از جمله این رسائل است. در این نوشتار ابتدا به نقل کلمات لغویان در تعریف غنا و سپس کلمات فقها پرداخته می شود. قبل از آن یاد آوری دو نکته لازم است:
یاد آوری
نخست؛ غناء به کسر «غ» و «الف» ممدود، اسم مصدر است؛ از این رو، تعریف آن به معنای مصدری، همچون خوانندگی درست نیست. مصدر آن «تغنّی» است که به معنای آواز خواندن و خوانندگی می باشد. آنچه موضوع حکم قرار گرفته تغنّی است. غِنا به کسر «غ» و «الف» مقصور به معنای بی نیازی و توانگری است. دوم؛ از مجموع کلمات لغویان و فقها استفاده می شود که غنا از مقوله کیف عارض بر صوت است و واژه ها و حروف دخلی در تحقق آن ندارند. بنابر این، غنا به صرف آواز به گونه ای ویژه، بدون واژگان و کلمات نیز تحقق می یابد.
تعریف لغوی
لغویان از غنا تعاریفی مختلف کرده اند که عبارت اند از:صوت . مراد از صوت همان آواز با کیفیتی ویژه است که برصدا عارض می شود. صدایی که بالابرده شود و پی در پی باشد. مراد از پی در پی بودن صدا، ترجیع ؛ یعنی در گلو گرداندن صدا است؛ بدین شکل: آ ا آ ا آ ا آ ا. برخی ترجیع را به نزدیک کردن آهنگ حرکات در صدا به یکدیگر تعریف کرده اند که تعبیری دیگر از گرداندن صدا در گلو است. صدای طرب آور. مراد از طرب، سبکی ای است که به سبب شدّت اندوه یا خوشحالی بر انسان عارض می شود. برخی، طرب را به حالت و کیفیت عارض بر انسان؛ یعنی لذت آمیخته با درد، تعریف کرده اند. بعضی صدای طرب آور را ملازم با ترجیع دانسته اند کشیدن صدا. در گلو گرداندن صدا. معانی دیگری نیز بیان شده که به تعاریف یاد شده باز می گردد. برخی گفته اند: رسالت لغویان بیان ماهیت و حقیقت لغات نیست؛ بلکه وظیفه آنان شرح الاسم؛ یعنی ترجمه لفظی به لفظی دیگر است که تا حدودی از اجمال لغت کاسته شود، مانند تعریف « سعدانه » به گیاهی. بنابر این، غرض لغویان در موضوع بحث، بیان حدّ تام غنا نیست؛ بلکه ترجمه لفظ آن و اینکه غنا از مقوله آواز است، و تعریف آن را به عرف واگذار کرده اند.
غنا از منظر فقها
...

پیشنهاد کاربران

بپرس