غمین گشتن. [ غ َ گ َ ت َ ] ( مص مرکب ) غمناک شدن. اندوهگین شدن. غمگین گشتن : غمین گشت رستم ببازید چنگ گرفت آن سر و یال جنگی پلنگ.فردوسی.بدانست سرخه که پایاب اوی ندارد غمین گشت و پیچید روی.فردوسی.دو هفته همی گشت با یوز و بازغمین گشت از رنج و راه دراز.فردوسی.