غمیل

لغت نامه دهخدا

غمیل. [ غ َ ] ( ع اِ ) پوست تر خورش داده در تک چیزی نهاده تا پشم بریزد. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ). پوستی که آن را تباه کنند، یا پوستی که آن را در زیر پوششی نهند تا پشم آن بریزد. مَعمول. ( اقرب الموارد ). || گیاه نصی درهم روییده. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ). گیاه نصی که برهم نشیند. المتراکب من النصی. ( اقرب الموارد ).

پیشنهاد کاربران

بپرس