غمیس

لغت نامه دهخدا

غمیس. [ غ َ ] ( ع ص ، اِ ) گیاه که در زیر گیاه خشک برآمده باشد. || شب تاریک. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( از اقرب الموارد ). || چیز عزیزالوجود که مردمان تا حال آن را ندیده و عدیل و مثل آن را نشناخته باشند. منه : قصیدة غمیس. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ). چیزی که برای مردم آشکار نشده باشد و هنوز آن را نشناخته باشند. الشی الذی لم یظهر للناس و لم یعرف بعد. و منه : قصیدة غمیس ؛ ای لم تعرف بعد. ( اقرب الموارد ). || بیشه و درختان انبوه و درهم پیچیده. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ). بیشه ، و بقولی اختصاص به نی زار دارد. ( از اقرب الموارد ). || هرچیز درهم و انبوه که در آن فرورفتن و پوشیده شدن توانند. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ). هر چیز پیچیده و انبوه که میتوان در آن فرورفت و مخفی شد. || تاریکی. ظلمت. ( از اقرب الموارد ). || آب راهه خرد میان تره زار. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ). گذرگاه کوچک آب در میان سبزه و گیاه. ( از اقرب الموارد ).

غمیس. [ غ ُ م َ ] ( اِخ ) برکه ای است بر نه کروه از ثعلبیه ، و نزدیکش کوشکی است ویران و آن را روزی است ازروزهای عربان. ( منتهی الارب ). جایی در نه میلی ثعلبیه است و در نزدیک آن قصر ویرانی است. اعرابیی گوید:
ایا نخلتی وادی الغمیس سقیتما
و ان انتما لم تنفعا من سقاکما
فعما تسود الاثل حسناً و تنعما
و یختال من حسن النبات ذراکما.
و بدینجا جنگ غُمَیس اتفاق افتاد. ( از معجم البلدان ). رجوع به نزهة القلوب چ لیدن ص 167 شود.

غمیس. [ غ ُ م َ ] ( اِخ ) ( یوم الَ... ) نام یکی از ایام عرب است و در آن در میان بنی قنفذ جنگ واقع شد. رجوع به ماده قبلی و معجم البلدان شود.

پیشنهاد کاربران

بپرس