غمگین کردن. [ غ َ ک َ دَ ] ( مص مرکب ) اندوهناک کردن. غمناک کردن : جهانا چند ازین بیداد کردن مرا غمگین و خود را شاد کردن.نظامی.آتش صنعت اگر غمگین کندسوزش از امر ملیک دین کند.مولوی ( مثنوی ).رجوع به غمگین داشتن شود.
aggrieve (فعل)ازردن، جور و جفا کردن، غمگین کردنdisgruntle (فعل)خشمگین کردن، غمگین کردن، بدخلق کردنgrieve (فعل)غمگین کردن، اذیت کردن، اندوهگین کردن، غصه دار کردن، محزون کردن، مغموم بودنsadden (فعل)غمگین کردن، افسرده شدن، متاثر ساختن، غمگین ساختن یاشدن، متالم کردنmake sorry (فعل)غمگین کردن
به غم افکندن یافکندن ؛ غمگین کردن :همی جست جایی که بد یک درمخداوند او را فکندی به غم. فردوسی.+ عکس و لینک