غموض

/qomuz/

لغت نامه دهخدا

غموض. [ غ ُ ] ( ع اِ ) ج ِ غَمض. ( منتهی الارب ). رجوع به همین کلمه شود.

غموض. [ غ َ ] ( اِخ ) نام قلعه ای از قلاع خیبر. ( غیاث اللغات ) ( آنندراج ). یکی از قلعه های خیبرو آن حصن بنی الحقیق است ، و بدانجا رسول خدا صفیه دختر حیی بن اخطب را بزنی برگزید و صفیه پیش از این زن کنانةبن ربیعبن ابی الحقیق بود. ( از معجم البلدان ).

فرهنگ فارسی

۱ - ( مصدر ) هامون شدن زمین پست و مغاک شدن ۲ - دور معنی و باریک شدن سخن ۳ - پوشیدگی علم و هنر مشکل هرفن .

فرهنگ معین

(غُ ) [ ع . ] ۱ - (مص ل . ) هامون شدن زمین . ۲ - دور معنی و باریک شدن سخن . ۳ - (اِمص . ) پوشیدگی علم و هنر، مشکل هر فن .

فرهنگ عمید

۱. ناپدید شدن.
۲. نامفهوم شدن سخن.

پیشنهاد کاربران

تیرگی ، ابهام
تیرگی ، ابهام ، گمنامی
پیچیدگی ونامفهوم شدن یک متن یا یک سخن

بپرس