غمق
لغت نامه دهخدا
غمق. [ غ َ م ِ ] ( ع ص ) جای نمناک. المکان الذی رکبه الندی. || بلد غمق ؛ شهری که آب بسیار و هوای نمناک داشته باشد. کثیرالمیاه رطب الهواء. ( اقرب الموارد ). || نبات غمق ؛ گیاه گنده و تباه بوی از فزونی تری. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ). گیاه گندیده و بدبوی از بسیاری آب. ( از اقرب الموارد ).
پیشنهاد کاربران
پیشنهادی ثبت نشده است. شما اولین نفر باشید