غمزه زن

لغت نامه دهخدا

غمزه زن. [ غ َ زَ / زِ زَ ] ( نف مرکب ) کرشمه نما و شوخ چشم. ( ناظم الاطباء ). آنکه غمزه زند. غمزه زننده. غمزه کننده. رجوع به غمزه شود :
زین پس وشاقان چمن نوخط شوند و غمزه زن
طوق خط و چاه ذقن پرمشک سارا داشته.
خاقانی.
شب مهتاب چون شب تاری
قصد خورشید غمزه زن کردی.
خاقانی.
پیش که غمزه زن شود چشم ستاره سحر
بر صدف فلک رسان خنده جام گوهری.
خاقانی.

فرهنگ فارسی

( صفت ) آنکه غمزه زند کسی که به چشم و ابرو اشاره کند .

فرهنگ عمید

غمزه زننده، غمزه کننده، ویژگی کسی که از روی نازوکرشمه مژه بر هم می زند.

پیشنهاد کاربران

بپرس