غمد را بنمود و پنهان کرد تیغ
باید افشردن مر او را بیدریغ.
مولوی ( مثنوی ).
سنان لسان و تیغ بیان «والشعراء یتبعهم الغاوون » از هیبت جلال نبوت در غمد کلال و نبوت بماند. ( مقدمه دیوان حافظ ).غمد. [ غ َ ] ( ع مص ) در نیام کشیدن شمشیر را. ( منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ). شمشیر در نیام کردن. ( تاج المصادر بیهقی ) ( المصادر زوزنی ). || پوشانیدن چیزی را. || درست کردن کاری را. اصلاح امر. ( اقرب الموارد ).
غمد. [ غ َ م َ ] ( ع مص ) افزون شدن آب چاه یا کم گردیدن آن. از اضداد است. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( از اقرب الموارد ). غمدت الرکیة، کثر ملؤها و قل. ضد. ( المزهر سیوطی ص 233 ).