غمت

لغت نامه دهخدا

غمت. [ غ َ ] ( ع مص ) گران آمدن طعام بر دل کسی و مانند مست گردانیدن کسی را. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ). سنگین شدن خوراک بر دل کسی و چون مست گردانیدن او را.اِتخام. ( از اقرب الموارد ). || فروبردن در آب. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( از اقرب الموارد ). || فروگفتن چیز را. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ).پوشانیدن چیز را. ( از اقرب الموارد ). || سر برآوردن وقت آب خوردن. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ). بلند کردن سر را هنگام آشامیدن. ( از اقرب الموارد ).

غمت. [ غ َ م َ ] ( ع مص ) همچو مست مدهوش گردیدن از گرانی طعام. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ). سنگین شدن خوراک بر دل کسی و چون مست گردیدن او. ( از اقرب الموارد ).

غمة. [ غ َم ْ م َ ] ( ع ص ) لیلة غمة؛ شب سخت گرم. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ). شب گرم یا غم انگیز. ( از اقرب الموارد ).

غمة. [ غ ُم ْ م َ ] ( ع اِ ) اندوه. ( ترجمان علامه جرجانی ) ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( مهذب الاسماء ). غم. کربة. حزن. || هر آنچه چیزی را بپوشاند. ( از اقرب الموارد ). || تک مشک روغن و تک دریا وجز آن. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( از اقرب الموارد ). || حیرت و شبهه. هو فی غمة؛ ای حیرة و شبهة و لبس. ج ، غُمَم. ( اقرب الموارد ). || امر غمة؛ کار مشتبه و پوشیده که موجب اندوه باشد. منه قوله تعالی : ثم لایکن امرکم علیکم غمة. ( قرآن 71/10 ). یقال : صمنا للغمة؛ یعنی جهت اشتباه روزه داشتیم. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ). || ظرفی که در آن غذا بپزند: و لایخرج الرؤوس من الغمة حتی ینتهی نضجها. ( معالم القربة فی احکام الحسبة ص 106 ).

پیشنهاد کاربران

غمت:غم تو
غمت : غم تو
چرا کامل نیست
غَمَت
پیام قبلی برای حدیثه و فاطمه و ایلین

بپرس