غما

لغت نامه دهخدا

غما. [ غ َ ]( ع اِ ) سقف خانه یا آنچه از خاک و جز آن بالای آن باشد. مثنای آن غَمَوان. ج ، اَغمیة، اَغماء. بمعنی غَمی ̍ و غِماء. ( از اقرب الموارد ). || پوشیدگی. ( دهار ). || ( حرف تنبیه ) تلفظی است ازاَما مبدل اما. گویند «غما واﷲ» بجای «اما واﷲ». رجوع به نشوء اللغة العربیة ص 18 و اقرب الموارد شود.

غما. [ غ َم ْ ما ] ( معرب ، اِ ) گاما. نام یکی از حروف یونانی. ( الفهرست ابن الندیم ).

غما. [ غ ُم ْ ما ] ( اِخ ) قریه ای است در نواحی بغداد در نزدیکی بردان و عکبرا. بهتر آن است که این لفظ به یاء نوشته شود، و دراشعار شاعران از قبیل والبةبن حباب و جحظة برمکی ازاین قریه یاد شده است. رجوع به معجم البلدان شود.

دانشنامه اسلامی

[ویکی الکتاب] ریشه کلمه:
غمم (۱۱ بار)

پیشنهاد کاربران

بپرس