به یک مرد از ایشان ز ما سیصد است
بدین رزمگه غم کشیدن بد است.
فردوسی.
از دولت و سعادت او شادمان نشدهر دل که از نحوست ایام غم کشید.
امیرمعزی ( از آنندراج ).
زین غم چو نمیتوان بریدن تن دردادم به غم کشیدن.
نظامی.
برنجد نازنین از غم کشیدن نسازد نازکان را غم چشیدن.
نظامی.
مانده نشدی ز غم کشیدن وز طعنه دشمنان شنیدن.
نظامی.