غلمبه

لغت نامه دهخدا

غلمبه. [ غ ُ ل ُ ب َ / ب ِ ] ( ص ) عبارت یا الفاظ و ترکیبات مشکل که گوینده یا نویسنده برای اظهار فضل خود استعمال کند. ( از فرهنگ نظام ). گفتاری درشت از کسی که چنین گفته او را نسزد. غلنبه. رجوع به غلنبه شود.

فرهنگ فارسی

۱ - الفاظ و عبارات مشکل که گوینده برای اظهار فضل ادا کند ۲ - سخنان درشت از کسی چنین گفته از او سزاوار نیست .

فرهنگ معین

(غُ لُ بِ ) (اِ. ) = غلنبه : ۱ - هر چیز گرد و گلوله مانند که درشت و ناهموار باشد. ۲ - جملات و عبارات مشکل و پیچیده که کسی برای اظهار فضل بیان می کند.

پیشنهاد کاربران

اینکه می گویند هر واژه قاف دارد عربی است یا ترکی جمله ای نادرست است.
واژگان قند، قشنگ، قباد، قابوس، قزوین و قانون که معرب شده واژگان کند، خوشنگ، کواد، کاووس، کشوین و کانون هستند.
همچنین واژه قارچ بدست حسین گل گلاب در فرهنگستان اول زبان و ادب پارسی ساخته شده است.
غین وقاف در فارسی نیست. قلمبه وغلمبه تورکی است.