غلم

لغت نامه دهخدا

غلم. [ غ َ ل َ ] ( ع مص ) غلم رجل ؛ تیزشهوت گردیدن وی. ( از منتهی الارب ) ( آنندراج ). چیره شدن شهوت بر مرد. غُلمَة. اغتلام. ( از اقرب الموارد ).

غلم. [ غ َ ل ِ ] ( ع ص ) مرد تیزشهوت. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ). غِلّیم. مُغتَلِم. ( اقرب الموارد ).

گویش مازنی

/ghalem/ معیاری است برای دانه های برنج

دانشنامه اسلامی

[ویکی الکتاب] معنی قَلَمِ: قلم - ابزار نوشتن
تکرار در قرآن: ۱۳(بار)

پیشنهاد کاربران

درجایی خوانده ام که ریشه واژه قلم دراصل غلم است درست نمی دانم ازچه زمانی غلم به قلم تبدیل شده است .
درقران امده است ''ن والقلم ''
ارتباط نون باقلم چیست

بپرس