غلفتی
لغت نامه دهخدا
فرهنگ فارسی
( اسم ) پوست گوسفند و جز آن که یک پارچه در آورند .
فرهنگ معین
(غِ لِ ) (اِ. ) پوست گوسفند یا هر حیوان دیگری که یکسره از بدن آن جدا کنند.
فرهنگ عمید
۲. (قید ) به طور یکپارچه و کامل: پوستش را غلفتی کند.
* غلفتی کردن: [عامیانه] اطراف رویه و آستر لحاف یا تشک یا جامه را وارونه به هم دوختن که چون برگردانند به صورت مطلوب درآید.
پیشنهاد کاربران
غلفتی کلمه ای تورکی است که از قیلیف تورکی به معنی پوست و نیام گرفته شده و به فارسی به شکل غلفتی و به معنی پوست کندن یکباره وارد شده است لغتنامه شاهمرسی