غلغلیچه. [ غ ِ غ ِ چ َ / چ ِ ] ( اِ ) جنبانیدن انگشتان در زیر بغل و خاریدن پهلو و کف پای مردم. ( برهان قاطع ). غلغلیچ. غلغلیج. غلغچ. غلغلک. رجوع به غلغلیج و غلغلیچ شود :
چنان بمالم من جای غلغلیچ گهش
که او به مالش اول شود ز خود بیخویش
چو غلغلیچه بود مر ورا ملامت نیست
که برسکیزد چون من در او سپوزم نیش.لبیبی ( از آنندراج ) ( رشیدی ).