لغت نامه دهخدا
غلغلک. [ غ ِ غ ِ ل َ ] ( اِ ) جنبانیدن انگشتان در زیر بغل و پهلوی آدمی تا به خنده درآید . خارانیدن جایی حساس از تن کسی تا او را خنده افتد، چون زیربغل و کف دست و کف پای. غلغلیچ. غلغلیج. غلغلیچه. دغدغه. غلغچ. غلملیج. کلخرجه. رجوع به غلغلیچ. شود.
فرهنگ فارسی
فرهنگ معین
فرهنگ عمید
= قلقلک
مترادف ها
هیجان، لذت، کیف، غلغلک، غلغلک اوری
غلغلک
فارسی به عربی
پیشنهاد کاربران
واژه غلغلک کاملا پارسی است و ریشه پهلوی دارد دغدغة این واژه یعنی غلغلک صد درصد پارسی است.
منبع. فرهنگ لغت معین
منبع. فرهنگ لغت معین
استفاده از وسایلی مانند انگشت ( جنبانیدن انگشت ) پر، مسواک و هر وسیله ای که جنبش آن روی سطح پوست، باعث خنده فرد شود، قلقلک است. در این عمل شخصی، با استفاده از مسواک یا پر یا جنبش انگشت در نقاط حساس بدن مثل کف پا و کف دست و زیر بغل و شکم، باعث تحریک پوست شخص قربانی شده و باعث خنده ی شخص نیز شده.
... [مشاهده متن کامل]
این عمل بین دوستان و خانواده ها برای یک شوخی استفاده میشود.
... [مشاهده متن کامل]
این عمل بین دوستان و خانواده ها برای یک شوخی استفاده میشود.