غلغلک

/qelqelak/

معنی انگلیسی:
tickling, titillation, jug(which keeps water cool), goglet

لغت نامه دهخدا

غلغلک. [ غ ُغ ُ ل َ ] ( اِ ) در تداول عامه کوزه کوچک سفالین با گردن دراز و باریک. کوزه سرتنگ. تنگ سفالین. گراز.

غلغلک. [ غ ِ غ ِ ل َ ] ( اِ ) جنبانیدن انگشتان در زیر بغل و پهلوی آدمی تا به خنده درآید . خارانیدن جایی حساس از تن کسی تا او را خنده افتد، چون زیربغل و کف دست و کف پای. غلغلیچ. غلغلیج. غلغلیچه. دغدغه. غلغچ. غلملیج. کلخرجه. رجوع به غلغلیچ. شود.

فرهنگ فارسی

( اسم ) کوزه کوچک سفالین با گردنی دراز و باریک تنگ سفالین .

فرهنگ معین

(غِ غِ لَ ) (اِمر. ) به خنده آوردن کسی با تحریک زیر بغل یا شکمش .

فرهنگ عمید

کوزۀ کوچک سفالی با گردن دراز و باریک ، تنگ سفالی.
= قلقلک

مترادف ها

titillation (اسم)
هیجان، لذت، کیف، غلغلک، غلغلک اوری

tickle (اسم)
غلغلک

فارسی به عربی

دغدغة

پیشنهاد کاربران

واژه غلغلک کاملا پارسی است و ریشه پهلوی دارد دغدغة این واژه یعنی غلغلک صد درصد پارسی است.
منبع. فرهنگ لغت معین
استفاده از وسایلی مانند انگشت ( جنبانیدن انگشت ) پر، مسواک و هر وسیله ای که جنبش آن روی سطح پوست، باعث خنده فرد شود، قلقلک است. در این عمل شخصی، با استفاده از مسواک یا پر یا جنبش انگشت در نقاط حساس بدن مثل کف پا و کف دست و زیر بغل و شکم، باعث تحریک پوست شخص قربانی شده و باعث خنده ی شخص نیز شده.
...
[مشاهده متن کامل]

این عمل بین دوستان و خانواده ها برای یک شوخی استفاده میشود.

Ticklish

بپرس