غلغله افتادن. [ غ ُ غ ُل َ / ل ِ اُ دَ ] ( مص مرکب ) شور و غوغا افتادن. غریوافتادن. فریاد و هیاهوی بسیار واقع شدن. رجوع به غُلغُلَه شود : و حسنین و فرزندان فریاد برآوردند و غلغله در مدینه افتاد. ( قصص الانبیاء ص 244 ). چون بنالد زار و بیشکر و گله افتد اندر هفت گردون غلغله.
مولوی ( مثنوی ).
ولوله در عالم بالا فتاد غلغله در گنبد والا فتاد.
امیرخسرو ( از آنندراج ).
غلغله در فوج ملائک فتاد چرخ سراسیمه ز رفتن ستاد.
میرزاطاهر وحید ( درباره معراج ، از آنندراج ).
فرهنگ فارسی
( مصدر ) ۱ - شور و غوغا افتادن فریاد و هیاهوی بسیار ایجاد شدن ۲ - آشوب بر پا شدن .