غلغل افتادن

لغت نامه دهخدا

غلغل افتادن. [ غ ُ غ ُ اُ دَ ] ( مص مرکب ) شور و غوغا افتادن. داد و فریاد و های و هوی برخاستن :
گر ضعیفی در زمین خواهد امان
غلغل افتد در سپاه آسمان.
مولوی.
وه که گر بر سر کوی تو شبی روز کنم
غلغل اندر ملکوت افتد از آه سحرم.
سعدی ( خواتیم ).
دی بوستان خرم و صحرا و لاله زار
وز بانگ مرغ در چمن افتاده غلغلی.
سعدی ( طیبات ).

فرهنگ فارسی

( مصدر ) شور و غوغا افتادن داد و فریاد به هوا برخاستن .

پیشنهاد کاربران

بپرس