غلتک
/qaltak/
معنی انگلیسی:
لغت نامه دهخدا
فرهنگ فارسی
فرهنگ معین
فرهنگ عمید
۲. خودرویی با چرخ های استوانه ای شکل وسنگین که برای تسطیح و هموار ساختن آسفالت تازۀ جاده، خیابان، و امثال آن استفاده می شود.
۳. استوانه ای از جنس فولاد یا چدن که برای نورد کردن به کار می رود.
فرهنگستان زبان و ادب
جدول کلمات
مترادف ها
تمایل، گردش، صورت، توپ، لوله، نورد، فهرست، ثبت، غل، چرخش، طومار، فرد، غلتک، نان ساندویچی، چیز پیچیده
استوانه، نورد، منگنه، غلتانک، غلتک، غلطک، بام غلتان
چرخک، غلتک، بارکش کوتاه
غلتک، سورتمه، چکش اهنگری
فارسی به عربی
پیشنهاد کاربران
سوزن برای جوجه؛ شمشیر کشنده. برای خرس؛ اصلاً دیده نمیشه ومانند پشه له وناپدید میشه.
برای فیل . . .
برای غلتک فولادین . . .
. . .
خودت را بزرگ کنید؛ همه گرفتاریهای کوچک میشن وناپدید میشن.
Road Roller
برای فیل . . .
برای غلتک فولادین . . .
. . .
خودت را بزرگ کنید؛ همه گرفتاریهای کوچک میشن وناپدید میشن.
توپ