غلبیر

لغت نامه دهخدا

غلبیر. [ غ َ ] ( اِ ) غربال. ( فرهنگ جهانگیری ). لغتی در غربال و غربیل ، و امروز در اراک ( سلطان آباد ) همین تلفظ متداول است. ( از حاشیه برهان قاطع چ معین ). رجوع به غربال شود :
گر خاک زمین جمله به غلبیر ببیزند
چه سودکه یک ذره نیابند اثر از من.
شیخ عطار ( از جهانگیری ).

فرهنگ فارسی

( اسم ) آلتی است دارای سطحی مشبک که از روده یا مفتول بافند و دیواره ای مدور از تخته دارد و بدان آرد و اشیای دیگر بیزند جمع : غرابیل . یا غربال آبگون . فلک . یا آب به غربال پیمودن . کاری بیهوده کردن . یا آب با ( در ) غربال بیختن . ( پیمودن ) کاری عبث کردن امری بیهوده انجام دادن . یا غربالش کن . در جواب کسی گویند که پس از گفتن چیزی از شخصی گوید : کم است .

فرهنگ معین

(غَ ) (اِ. ) غربال .

پیشنهاد کاربران

غربال
چون بروبی خاک را جمع آوری
گوییم غلبیر خواهم ای جری
✏ �مولانا�
دی کودک خاک بیز غربال بدست
میزد به دو دست و روی خود را می خست
می گفت به های های کافسوس و دریغ
دانگی نه بیافتیم و غربال شکست
از واژه پارسی " گربال"

بپرس