غلبه کن شدن. [ غ ُ ب َ ک َ ش ُ دَ] ( مص مرکب ) سوراخ شدن به علت گرفتن به چیزی نوک تیز: صندلی میخ داشت پیراهنم غلبه کن شد؛ یعنی مثلث گونه ای از آن جدا شد، در حالی که از یک سوی هنوز به جامه متصل است. غلبکن شدن. رجوع به غلبکن و غُلبَه شود.
فرهنگ فارسی
( مصدر ) گیر کردن جامه به میخ یا چیز نوک تیز دیگری و پاره شدن آن چون مثلثی که دو ضلع آن از اصل جدا شده و یک ضلع بجامه پیوسته باشد .