غلبه کردن
برابر پارسی: چیره شدن
معنی انگلیسی:
لغت نامه دهخدا
فرهنگ فارسی
مترادف ها
بردن، تحصیل کردن، بدست اوردن، تسخیر کردن، فتح کردن، پیروز شدن، غلبه کردن، فاتح شدن، غلبه یافتن بر
فارسی به عربی
پیشنهاد کاربران
پیروزی، چیرگی، چیره شدن، پیروز شدن
استیلاء. [ اِ ] ( ع مص ) استیلا. دست یافتن. ( زوزنی ) ( تاج المصادر بیهقی ) ( تفلیسی ) . غالب آمدن. غالب شدن. ( غیاث ) . غلبه. تمام دست یافتن بر چیزی. ( منتهی الارب ) . زبردست شدن بر. زبردستی. چیرگی. چیره شدن بر. برتری. استحواذ : و ما شش تن ماندیم مهتران در سخن آمدند و زمانی نومیدی نمودند از امیر و از استیلای این دو سیاه. ( تاریخ بیهقی ص 220 ) . بناء کارها بقوت ذات و استیلاء اعوان نیست. ( کلیله و دمنه ) . خردمندان در حال قوت او و استیلا. . . از جنگ عزلت گرفته اند. ( کلیله و دمنه ) . عاجزتر ملوک آنست که. . . چون. . . خصم استیلا یافت نزدیکان خود را متهم گرداند. ( کلیله و دمنه ) . هرکه درگاه ملوک لازم گیرد. . . وحرص فریبنده را عقل رهنمای استیلا ندهد. . . هرآینه مراد خویش او را استقبال واجب بیند. ( کلیله و دمنه ) .
... [مشاهده متن کامل]
تا نمیرم من تو این پیدا مکن
دعوی شاهی و استیلا مکن.
مولوی.
... [مشاهده متن کامل]
تا نمیرم من تو این پیدا مکن
دعوی شاهی و استیلا مکن.
مولوی.
دستیاب شدن بر کسی ؛ بر او غالب گشتن. بر اوغلبه کردن. بر او دست یافتن :
تو آنگه که بر من شوی دستیاب
زنی بیوه راداده باشی جواب.
نظامی.
تو آنگه که بر من شوی دستیاب
زنی بیوه راداده باشی جواب.
نظامی.
تغلب