غلاف کردن. [ غ ُ / غ ِ / غ َ ک َ دَ ] ( مص مرکب ) یا در غلاف کردن. در غلاف گذاشتن. اغلاف. رجوع به غلاف و اغلاف شود : یک نفس آن تیغ برآر از غلاف چند غلافش کنی ای برخلاف.
نظامی.
زین سبب من تیغ کردم در غلاف تا که کژخوانی نخواند برخلاف.
مولوی ( مثنوی ).
|| در تداول عامه ؛ دست از کاری بازداشتن. ترک کاری گفتن.منصرف شدن : فلانی غلاف کرد.
فرهنگ فارسی
( مصدر ) ۱ - درغلاف گذاشتن در نیام کردن ۲ - دست از کاری باز داشتن منصرف شدن ۳ - ترک دعوی و خصومت کردن کوتاه آمدن در مشاجره .
فرهنگ معین
( ~ . کَ دَ ) [ ع - فا. ] (مص م . ) ۱ - در غلاف گذاشتن . ۲ - در درگیری و جدال از حریف ترسیدن و کوتاه آمدن .