غلابی

لغت نامه دهخدا

غلابی. [ غ َل ْ لا بی ی ] ( ص نسبی ) منسوب است به غلاب که نام والد خالدبن غلاب بصری است. ( از انساب سمعانی ورق 413 ب ).

غلابی.[ غ َل ْ لا / غ َ ] ( اِخ ) احوص بن مفضل بن غسان بن فضل بن معاویةبن عمروبن خالدبن غلاب غلابی ، مکنی به ابوامیه. وی منسوب به غلاب است که نام زنی است و این زن مادر خالدبن حارث بود. ابوامیه از اهل بغداد بود. از پدرش کتاب تاریخ او را روایت کرد، و نیز از محمدبن عبدالملک بن ابی الشوارب و ابراهیم بن سعید جوهری و دیگران روایت دارد. مدتی به شغل قضاء بصره گماشته شد، و به سال 300 هَ. ق. به زندان بصره درگذشت. رجوع به انساب سمعانی ورق 413ب و اللباب فی تهذیب الانساب ج 2 شود.

غلابی. [ غ َل ْ لا / غ َ ] ( اِخ ) عبداﷲبن معاذبن نشیط غلابی بصری. اواز بصریان روایت کند و هشام بن یوسف قاضی صنعاء از وی روایت دارد. رجوع به انساب سمعانی ورق 413ب شود.

غلابی. [ غ َ ] ( اِخ ) محمدبن زکریابن دینار غلابی ، مکنی به ابوعبداﷲ. اویکی از روات سیر و احداث و مغازی و غیر آن بود. وی ثقه و صادق است. او راست : کتاب مقتل الحسین بن علی ، کتاب وقعه صفین ، کتاب الجمل ، کتاب الحرة، کتب مقتل امیرالمؤمنین ، کتاب الاجواد و کتاب المبخلین. ( از فهرست ابن الندیم چ 1 مصر ص 157 ). صاحب تاج العروس کنیه او را «ابوبکر» آورده و به نقل از ابن اثیر گوید: غلابی از عبداﷲبن رجاء روایت کرد و طبرانی از وی روایت دارد. و غلاب نام یکی از اجداد او بود. - انتهی. در ریحانة الادب ( ج 3 ص 160 ) آمده است : نسبت وی جوهری و از قبیله غلاب ( به فتح غین و تخفیف لام ) است. او از وجوه و اعیان محدثان امامیه در اواخر قرن سیم هجرت و مورخ اخباری و کثیرالعلم بود. تألیفاتی در اخبار فاطمه ( ع ) و جمل و صفین و مقتل حسین ( ع ) و جز آنها دارد و به سال 298 هَ. ق. در گذشته است. - انتهی. رجوع به سیره عمربن عبدالعزیز ص 87 و 192 و الموشح ص 376 شود.

پیشنهاد کاربران

بپرس