غق. [ غ َق ق ] ( ع مص ) غق قار؛ جوشیدن قیر و آواز برآوردن. ( منتهی الارب ). جوشیدن قیر و شنیده شدن آواز آن. ( از اقرب الموارد ). || غق صقر؛ بانگ کردن چرغ. ( منتهی الارب ): غق الصقر؛ صوّت. ( اقرب الموارد ). || ( اِ ) غق ماء؛ آواز آب چون از جای گشاده در تنگ جای آید. ( منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ). || حکایت آواز زاغ چون گران گردد آواز آن. ( منتهی الارب ). حکایة صوت الغراب اذا غلظ صوته. ( اقرب الموارد ).