غفل
لغت نامه دهخدا
غفل. [غ ُ ] ( ع ص ) آنکه از خیر و شر او امید و بیم نباشد. ( منتهی الارب ). آنکه امیدی به خیر او نیست و از شر اونمیترسند. ( اقرب الموارد ). || بی علامت و نشان از تیر قمار و راه و جز آن. ( منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ). || زمین مانده که در آن نشان عمارت نباشد. کسائی گوید: زمینی که بی باران باشد. ( از منتهی الارب ). زمین بی نشان. ( دهار ). زمینی که نشان نبود در وی. ( مهذب الاسماء ). زمین که عمارت و نشان در آن نباشد. ( از اقرب الموارد ). زمین افتاده که در وی اثر عمارت نباشد. || ستور بی داغ. ( منتهی الارب ). چارپایی که داغ و نشانه نداشته باشد. ( از اقرب الموارد ). یقال : ناقة غفل ؛ اشتری که داغ ندارد. ( مهذب الاسماء ). || تیر قمار بی بهره و بی تاوان. ( منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ). || مرد که گوهر نسب ندارد. ( منتهی الارب ). آنکه حسب ندارد. ( از اقرب الموارد ). || شعر که قائلش معلوم نگردد. ( منتهی الارب ). کقوله : «ان القصائد شرها أغفالها؛ یعنی بدترین قصاید آن است که گوینده آن معلوم نباشد». ( از اقرب الموارد ). || شاعر گمنام. ( منتهی الارب ). الشاعر المجهول. ( از اقرب الموارد ). || ( اِ ) پشم شتر. ( منتهی الارب ). اوبارالابل. ( از اقرب الموارد ). ج ، اَغفال. ( منتهی الارب ).( اقرب الموارد ). || ( ص ) رجل غفل ؛ مرد ناآزموده کار. ( منتهی الارب ). کارهاناآزمود. ج ، اَغفال. ( مهذب الاسماء ). مرد بی تجربه در امور. ( از اقرب الموارد ). || ناقة غفل ؛ شترماده بی شیر. ( منتهی الارب ). || کتاب غفل ؛ غیر مفید. ( مهذب الاسماء ). || محروم. عاری و بی بهره. غفل مِن... || بی نقطه. حرف بی نقطه. ( دزی ج 2 ص 219 ).
غفل. [ غ ُف ْ ف َ ] ( ع ص ، اِ ) ج ِ غافل. ( اقرب الموارد ). رجوع به غافل شود.
فرهنگ فارسی
دانشنامه اسلامی
[ویکی الکتاب] تکرار در قرآن: ۳۵(بار)
عدم توجه. اشتباه . کفار دوست دارند که ایکاش از اسلحه و متاعهای خویش غفلت میکردید. آیه روشن میکند: غفلت آن است که چیزی حاضر باشد ولی انسان به آن توجه نکند و آن را فراموش کند. لذا در مجمع ذیل آیه 131 سوره انعام فرموده: غفلت ضد یقظه است یقظه یعنی بیداری و توجه و در نهجالبلاغه خطبه 151 فرموده: «وَاسْتَیْقِظْ مِنْ غَفْلَتِکَ» از غفلت بیدار شو. ایضاً در مجمع ذیل آیه 74 بقره فرموده: «اَلْغَفْلَةُ السَّهْوُ عَنِ الشَّیْءِ» و آن رفتن از ذهن است بعد از توجه. به قول راغب:آن سهوی است که از کمی حفظ و کمی توجه عارض شود . خدا از آنچه میکنید در غفلت و بی خبری نیست. *** ناگفته نماند: غفلت چنانکه گفته شد عدم توجه به چیز موجود است غفلت گاهی عذر مقبول است و آن در صورتی است که علت غفلت عدم اتمام حجت باشد مثل . یعنی انذار و ارسال رسل برای آن بود که خدا قریهها را روی ظلمی که در حال غفلت میکند هلاک نمیکند. روشن است که غفلت در اینجا عذر مقبول است عبارت اخرای این، آیه . است ایضاً آیه . که خطاب به حضرت رسول «صلی اللَّه علیه و آله» است و مراد از آن عدم توجّه است نه ذم. ولی غالباً علّت آن عدم دقت خود شخص است و در آن صورت مذموم است و عذر نیست مثل . . در بیشتر آیات که غفلت درباره مردم به کار رفته مراد از آن غفلت غیر معذور و در مقام ذم است. . اغفال یعنی واداشتن به غفلت و تسلیط غفلت بر شخص. یعنی اطاعت مکن از کسی که قلب او را از یاد خدا غافل کردهایم و تابع هوای خود شده است. اینگونه اشخاص در اثر اعمال بد خویش چنین مجازات شدهاند و خود مقدمه آن را فراهم آوردهاند چنانکه فرموده: . یعنی چون منحرف شدند خدا قلوبشان را منحرف کرد. ایضاً . . مراد از غافلات زنانی است که از زنا بی خبر و نسبت به آن بی توجهاند یعنی آنان که به زنان عفیف و بی خبر و مؤمن، نسبت به زنا میدهند در دنیا و آخرت مورد لعنت خدایند.
عدم توجه. اشتباه . کفار دوست دارند که ایکاش از اسلحه و متاعهای خویش غفلت میکردید. آیه روشن میکند: غفلت آن است که چیزی حاضر باشد ولی انسان به آن توجه نکند و آن را فراموش کند. لذا در مجمع ذیل آیه 131 سوره انعام فرموده: غفلت ضد یقظه است یقظه یعنی بیداری و توجه و در نهجالبلاغه خطبه 151 فرموده: «وَاسْتَیْقِظْ مِنْ غَفْلَتِکَ» از غفلت بیدار شو. ایضاً در مجمع ذیل آیه 74 بقره فرموده: «اَلْغَفْلَةُ السَّهْوُ عَنِ الشَّیْءِ» و آن رفتن از ذهن است بعد از توجه. به قول راغب:آن سهوی است که از کمی حفظ و کمی توجه عارض شود . خدا از آنچه میکنید در غفلت و بی خبری نیست. *** ناگفته نماند: غفلت چنانکه گفته شد عدم توجه به چیز موجود است غفلت گاهی عذر مقبول است و آن در صورتی است که علت غفلت عدم اتمام حجت باشد مثل . یعنی انذار و ارسال رسل برای آن بود که خدا قریهها را روی ظلمی که در حال غفلت میکند هلاک نمیکند. روشن است که غفلت در اینجا عذر مقبول است عبارت اخرای این، آیه . است ایضاً آیه . که خطاب به حضرت رسول «صلی اللَّه علیه و آله» است و مراد از آن عدم توجّه است نه ذم. ولی غالباً علّت آن عدم دقت خود شخص است و در آن صورت مذموم است و عذر نیست مثل . . در بیشتر آیات که غفلت درباره مردم به کار رفته مراد از آن غفلت غیر معذور و در مقام ذم است. . اغفال یعنی واداشتن به غفلت و تسلیط غفلت بر شخص. یعنی اطاعت مکن از کسی که قلب او را از یاد خدا غافل کردهایم و تابع هوای خود شده است. اینگونه اشخاص در اثر اعمال بد خویش چنین مجازات شدهاند و خود مقدمه آن را فراهم آوردهاند چنانکه فرموده: . یعنی چون منحرف شدند خدا قلوبشان را منحرف کرد. ایضاً . . مراد از غافلات زنانی است که از زنا بی خبر و نسبت به آن بی توجهاند یعنی آنان که به زنان عفیف و بی خبر و مؤمن، نسبت به زنا میدهند در دنیا و آخرت مورد لعنت خدایند.
wikialkb: ریشه_غفل
پیشنهاد کاربران
پیشنهادی ثبت نشده است. شما اولین نفر باشید