غفاء

لغت نامه دهخدا

غفاء. [ غ ُ ] ( ع اِ ) آب آورد. ( منتهی الارب ) . غثاء. ( تاج العروس ) ( قطر المحیط ) . || کاه گندم. ( منتهی الارب ). حطام البر. ( اقرب الموارد ). || آفتی است خرمابن راکه مانند غبار بر غوره نشیند پس خرمایش رسیده نشود بگذارند. ( منتهی الارب ). آفة للنخل کالغبار یقع علی البسر فمایدرک. ( اقرب الموارد ). || آنچه نفی کنند از شتران. ( منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ).

پیشنهاد کاربران

بپرس