غطیف

لغت نامه دهخدا

غطیف. [ غ ُ طَ ] ( اِخ ) کوره ای است از کوره های یمن. ( از معجم البلدان ).

غطیف. [ ] ( اِخ ) ابن ابی سفیان ، از صحابه است و بعضی او را از تابعین دانسته اند. رجوع به الاصابة جزء 5 ص 199 شود.

غطیف. [ غ ُ طَ ] ( اِخ ) ابن حارث. صحابی است. ( منتهی الارب ). غطیف بن حارث کندی یا حارث بن غطیف یا غظیف بن حارث کندی و به قولی سکونی. از صحابه و شامی است و غضیف صحیح است. رجوع به الاستیعاب ص 516 و الاصابة جزء 5 ص 199 و تاج العروس و رجوع به غضیف شود.

غطیف. [ غ ُ طَ ] ( اِخ ) ابن حارث کندی ، پدر عیاض محدث است. وی جز از غطیف بن حارث است که پیش از این ذکر شد. رجوع به الاستیعاب ص 516 والاصابة جزء 5 ص 190 شود.

غطیف. [ ] ( اِخ ) ابن حارثةبن حسل بن مالک بن عبدسعدبن جشم بن ذبیان بن عامربن کنانةبن حسل یشکری ، مکنی به ابوکاهل پدر سویدبن ابی کاهل. مرزبانی او را در معجم خود آورده و گوید: وی مخضرم است و شعرنیز از او نقل کرده است. ( از الاصابة جزء 5 ص 197 ).

غطیف.[ غ ُ طَ ] ( اِخ ) ابن عبداﷲبن ناجیةبن مراد. جد جاهلی است از کهلان از قحطانیة. ( از اعلام زرکلی ج 2 ص 760 ).بطنی از «مراد» است. ( از انساب سمعانی ورق 410ب ).

غطیف. [ غ ُ طَ ] ( اِخ ) ( ابو... ) هذلی. تابعی است و او را غضیف و عطیف به عین مهمله و طاء نیز گفته اند. وی از عبداﷲبن عمربن خطاب روایت دارد، و عبدالرحمن بن زیادبن انعم افریقی از او روایت دارد. ابن ابی حاتم گوید: از ابوزرعه اسم او را ( ابوغطیف ) را پرسیدند، پاسخ داد که نمیدانم. ( از تاج العروس ). رجوع به ابوغطیف هذلی شود.

غطیف. [ غ ُ طَ ] ( اِخ ) ( بنی... ) قبیله ای از عرب. ( تاج العروس ). رجوع به غطیف و عقدالفرید جزء1 ص 106 شود. صاحب تاج العروس گوید: بنی غطیف دو قبیله هستند: یکی از مذحج که فرزندان غطیف بن ناجیةبن مرادند از رهط فروةبن مسیک غطیفی صحابی ، و دومی از بنی طی که فرزندان غطیف بن حارثه بن سعدبن حشرج بن امروءالقیس بن عدی بن اخزم بن هزومةبن ربیعةبن جرول طائی برادر «ملحان » که حاتم او را رثا گفت.

پیشنهاد کاربران

بپرس