غطا

لغت نامه دهخدا

غطا. [ غ ِ ] ( ع اِ ) پرده. پوشش. رجوع به غطاء شود :
دلیل مایه ناز و نواز گشت دلش
غطای عالم ذل و نیاز گشت عطاش.
سنائی.
چون وحش پای بند سپهر و زمین مباش
منگر وطای ازرق و مگزین غطای خاک.
خاقانی.
اندرو گفتار لو کشف الغطاست
مدح و اوصاف علی المرتضی است.
عطار.
و مقصد رشاد را مفقود یابد، و غطای غفلت دل وبصیرت او را پوشیده کند. ( جهانگشای جوینی ).
چند گویی چون غطا برداشتند
که نبوده آنچه می پنداشتند.
مولوی ( مثنوی ).
که سببها نیست حاجت مرمرا
آن سبب بهر حجابست و غطا.
مولوی ( مثنوی ).

فرهنگ فارسی

( اسم ) پرده پوشش . یا غطای و طاری قاری . پوشش و پرده گسترده سیاه ( مانند قیر ) .

فرهنگ عمید

پرده، پوشش، سرپوش.

پیشنهاد کاربران

پرده
پوشش
چون طبق را از غطا وا کرد رو
خلق دیدند آن کرامت را ازو
✏ �مولانا�
( آدمی ) چون موجود شد غطای بصر خود شد و از شهود محروم ماند . . . و اوییِ او غطای آن بصر . [لمعات عراقی]

بپرس