غضور

لغت نامه دهخدا

غضور. [ غ َض ْ وَ ] ( ع اِ ) گل برچسفنده. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ). گل چسبنده که به پامیچسبد و یا در آن به زحمت فرومیرود. یکی آن غضورة.( از اقرب الموارد ). || درختی است. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ). شجر اغبر یعظم. ( اقرب الموارد ).

غضور. [ غ َ ض َوْ وَ ] ( ع اِ ) شیر بیشه. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ). اسد. ( اقرب الموارد ).

غضور. [ غ َض ْ وَ ] ( اِخ ) آبی است بر چپ کوه رَمّان ، و این کوه در کنار سلمی که یکی از دو کوه طیی است قرار دارد. ( از معجم البلدان ). || به قول ابن سکیت شهری است در میان مدینه و بلاد خزاعه و کنانه. عروةبن ورد گوید :
عفت بعدنا من ام حسان غضور
و فی الرمل منها آیة لاتغیر.
( از معجم البلدان ).

غضور. [ غ َ ض َوْ وَ ] ( اِخ ) نام جایی است. شماخ گوید :
فأوردها ماء الغضور آجناً
له عرمض کالغسل فیه طموم.
( از معجم البلدان ).

پیشنهاد کاربران

بپرس