غضر
لغت نامه دهخدا
غضر. [ غ َ ض َ ] ( ع مص ) فراخ حال گردیدن سپس تنگی. ( منتهی الارب ). بسیارمال شدن پس از تنگی. غَضارَة. ( از اقرب الموارد ).
غضر. [ غ َ ض ِ ] ( ع ص ) آنکه فراخ حال و بسیارمال باشد پس از تنگی. || عیش غَضِر مَضِر؛ زندگانی خوش و خرم. زندگی خوش وبارفاهیت ، و این معنی غضر است و مضر اتباع است. ( ازاقرب الموارد ). || رجل غضر الناصیة؛ مرد نیکبخت مبارک فال. ( منتهی الارب ). مبارک. ( اقرب الموارد ). در مورد ستور نیز گویند. رجوع به غَضِرَة شود.
پیشنهاد کاربران
پیشنهادی ثبت نشده است. شما اولین نفر باشید