غضاضت
لغت نامه دهخدا
غضاضة. [ غ َ ض َ ] ( ع مص ) غضاضة کسی ؛ تازه روی گردیدن او. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ). غضاضة شباب ؛ طراوت و تری و تازگی و جوانی. ( از قطر المحیط ). تازه شدن. ( مجمل اللغة ) ( مصادر زوزنی ). تازگی. طراوت. ( صراح ). || غضاضة طَرف ؛ فروخوابانیدن چشم را.( منتهی الارب ) ( آنندراج ). غض. ( منتهی الارب ) ( اقرب الموارد ). || غضاضة بصر؛ منع آن از چیزی که دیدن آن حرام است. ( اقرب الموارد ) ( قطر المحیط ). || برداشت کردن مکروه را. ( از منتهی الارب ) ( آنندراج ). || کم گردیدن مرتبه کسی و برافتادن از پایه خود. || غضاضة صوت ؛ فروداشتن آواز را. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ). خفض آواز. ( اقرب الموارد ). آهسته کردن آواز را. || غضاضة شاخه ؛ شکستن و جدا نگشتن آن : غض الغصن غضاضة؛ کسره و لم ینعم کسره. ( قطر المحیط ). || ( اِمص ) خواری. کمی ، یقال : لیس علیک فی هذا الامر غضاضة؛ ای ذلة و منقصة. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ). ج ، غَضائِض. ( المنجد ). و در اقرب الموارد غضائض جمع غضیضة آمده است.
فرهنگ فارسی
فرهنگ معین
فرهنگ عمید
۲. آهسته کردن آواز.
۳. تروتازه شدن گیاه یا چیز دیگر.
۴. تازه روی شدن.
۵. کم شدن قدر کسی و فروافتادن از مرتبۀ خود، خواری، ذلت، منقصت.
پیشنهاد کاربران
پیشنهادی ثبت نشده است. شما اولین نفر باشید