غضاض

لغت نامه دهخدا

غضاض. [ غ َ ] ( ع مص ) به تمام معانی غَض در حالت مصدری است. ( منتهی الارب ) ( اقرب الموارد ). رجوع به غَض شود. || ( اِ ) بینی و آنچه بدان پیوسته باشد از روی ، یا مابین بینی و بن موی پیشانی ، یا پیشین سر و آنچه نزدیک آن است. از روی یا کرانه سر بینی ، یا مابین اسفل و اعلای سر بینی. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ). العرنین و ما والاه من الوجه ، و قیل : ما بین العرنین و قصاص الشعر، و قیل : مقدم الرأس و ما یلیه من الوجه ، و قیل : روثة الانف نفسها،و قیل : ما بین اسفلها الی اعلاها. ( اقرب الموارد ).

غضاض. [ غ ِ ] ( ع مص ) به تمام معانی غَض در حالت مصدری است. ( منتهی الارب ).

غضاض. [ غ ِ ]( ع اِ ) ج ِ غَض . ( منتهی الارب ). رجوع به غَض شود.

غضاض. [ غ ُ ] ( ع اِ ) به تمام معانی غِضاض. در حالت اسمی است. ( از منتهی الارب ) ( اقرب الموارد ). رجوع به غَضاض شود.

غضاض. [ غ َ ] ( اِخ ) آبی است بر یک روزه راه از اخادید. ( منتهی الارب ). آبی است که فاصله آن تا طَرَق سه میل و تا «اخادید» یک روز راه است. ( از معجم البلدان ).

فرهنگ فارسی

آبی است بر یک روزه راه از اخادید آبی است که فاصله آن تا طرق سه میلو تا اخادید یک روز راه است

پیشنهاد کاربران

بپرس