غصن. [ غ ُ ] ( ع اِ ) شاخ درخت که بر شاخ دیگر برآید، یا عام است. ( منتهی الارب ). شاخه. شاخ درخت. ( غیاث اللغات ) ( دهار ). شاخه هایی که از ساق درخت برآیند نازک باشند یا درشت. ج ، غُصون ، اَغصان ، غِصَنَه. ( از اقرب الموارد ). شاخ از شجر و گیاه ساق دار :
شاخش جلال و رفعت بر داده طوبی آسا
طوبی به غصن طوبی گر زین صفت دهد بر.
خاقانی.
|| جوی. جویبار. کانال کوچک. || اغصان ، اشعاری هستند که موشحات و زجلها را تشکیل میدهند ( موشحه و زجل هرکدام نوعی شعر هستند ). ( دزی ج 2 ص 215 ).غصن. [ غ ُ ] ( اِخ ) ( ذوالَ... ) وادیی در نزدیکی مدینه. رجوع به ذوالغصن شود.
غصن. [ غ ُ ] ( اِخ ) الرومیة. نام مادر المستکفی باﷲ. رجوع به مجمل التواریخ و القصص چ بهار ص 280 شود.
غصن. [ غ ُ ] ( اِخ ) ( دکتر سلیم... ) طبیب مصری بود. او راست : «التمریض المنزلی » که در آغاز آن بعض مبادی تشریحی و فیزیولوژیکی را آورده است. این کتاب در مطبعه ادبیه بیروت به سال 1910م. چاپ شده است. ( از معجم المطبوعات ج 2 ستون 1418 ).