غشیه
لغت نامه دهخدا
غشیة. [ غ َش ْ ی َ ] ( ع اِمص ) بیهوشی. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ). به معنی غَشْی ْ. ( از اقرب الموارد ). غش کردن. بیخود شدن.رجوع به غَشْی ْ شود. || اسم مرت از غَشْی ْ. رجوع به غَشْی ْ شود. || حمی الغشیة؛ تبی است که گاه ورود آن غش آید. ( بحر الجواهر ). ظاهراًاین همان نوبه غش امروز است که مالاریای قوی است.
غشیة. [ غ ِش ْ ی َ / ی ِ ] ( ع اِ ) نوع بیهوشی. هیئت بیهوشی. ( ناظم الاطباء ) بنای نوع است از غَشْی ْ.
غشیة. [ غ َ شی ی َ ] ( اِخ ) نام جایی است از ناحیه معدن القبلیة. به صورت عسیة نیز روایت شده است. ( از معجم البلدان ).
غشیه. [ غ ُش ْ ی َ ] ( اِ ) بوی بد دهان و آن را غساک و غشاک نیز گویند. ( از فرهنگ شعوری ج 2 ورق 191 الف ).
فرهنگ فارسی
نام جایی است از ناحیه معدن القبلیه بصورت عسیه نیز روایت شده است
جدول کلمات
پیشنهاد کاربران
بیهوشی