غسان

/qassAn/

لغت نامه دهخدا

غسان. [ غ ُ ] ( ع اِ ) اقصی القلب. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ). غُسان یا غَسّان ( به ضبط لسان العرب )، ته دل ، گویند: «لقد علمت ان ذلک من غسان قلبک »؛ ای من اقصی نفسک. ( از اقرب الموارد ).

غسان. [ غ ِ ] ( ع اِ ) پوست پاره ای که کودکان پوشند. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ). جلد یلبسه الصبی. ( اقرب الموارد ).

غسان. [ غ َس ْ سا ] ( ع اِ ) تیزی جوانی. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ). یقال : ما انت من غسانه ؛ ای من رجاله. ( منتهی الارب ) ( اقرب الموارد ).

غسان. [ غ َس ْ سا ] ( اِخ ) آبی است. نزل علیه قوم من الازد فنسبوا الیه ، منهم بنوجفنه رهط الملوک. ( منتهی الارب ). آبی است بین دو وادی رمع و زبید در یمن ، هر که از «ازد» بدان فرودآید و از آن بیاشامد غسان نامیده شودو هرکه نیاشامد غسان خوانده نشود. ( از تاج العروس ).نام آبی که بنی مازن بن ازدبن غوث که همان انصارند و بنی جفنه و خزاعه بر آن فرودآمدند، و بدان نامیده شدند. در کتاب عبدالملک بن هشام آمده : غسان آبی است در سد مأرب در یمن ، که آبشخور بنی مازن بن ازدبن غوث بود،و گویند: غسان آبی است در مشان نزدیک جحفه. نصر گوید: غسان آبی است در یمن میان رمع و زبید، و قبایل مشهور بدان منسوبند. و گویند آن نام چهارپایی است که در این آب افتاد و آب به نام وی خوانده شد. حسان و به قولی سعدبن حصین جد نعمان بن بشیر گوید :
یا بنت آل معاذ اننی رجل
من معشر لهم فی المجد بنیان
شم الانوف لهم عز و مکرمة
کانت لهم من جبال الطود ارکان
اما سألت فانا معشر نجب
الازد نسبتنا و الماء غسان.
( از معجم البلدان ).
رجوع به تاریخ قم صص 283 - 284 شود.

غسان. [ غ َس ْ سا ] ( اِخ ) پدر قبیله ای است به یمن ، و از آن قبیله اند ملوک غسان. ( منتهی الارب ). مازن بن ازدبن غوث است. ( از تاج العروس ). قبیله ای است عربی از قبایل «ازد» که اصلاً از یمن بودند، و چون در محلی پرآب به نام غسان سکنی داشتند به همین نام خوانده شده اند. از این قبیله در دوره جاهلیت در شام خاندان غسانیان حکومت کردند و در عصر اسلام نیز بعض مشاهیر به نام غسانی به ظهور رسیده اند. ( از قاموس الاعلام ترکی ).
- ملوک غسان . رجوع به غسانیان شود.

غسان. [ غ ُس ْ سا ] ( اِخ )بطنی است از حضرموت. ( انساب سمعانی ورق 409 الف ).

غسان. [ غ َس ْ سا ] ( اِخ ) ابن ابان یمامی ، مکنی به ابوروح. احمدبن محمدبن عمربن یونس یمامی از وی حدیثی نقل کرده است. ( از لسان المیزان ج 4 ص 418 ).بیشتر بخوانید ...

فرهنگ فارسی

کوفی مرجی موسس فرقه مرجئه غسانیه
محمد بن عبدالله بن محمد بن یوسف عبدی معروف به غسان بن ابی غسان مکنی به ابو عبدالله او خطیب بود

پیشنهاد کاربران

بپرس