غساق
لغت نامه دهخدا
فرهنگ فارسی
فرهنگ معین
فرهنگ عمید
۲. گندیده، بدبو، هر چیز گندیده و بدبو، مانند زرداب و چرک زخم.
دانشنامه اسلامی
[ویکی الکتاب] معنی غَسَّاقٌ: چرکی که تعفن بسیار داشته باشد .
ریشه کلمه:
غسق (۴ بار)
«غَسّاق» از مادّه «غسق» (بر وزن رمق) به معنای شدت تاریکی شب است، «ابن عباس» آن را به نوشابه بسیار سردی (که از شدت برودت درون انسان را می سوزاند و مجروح می کند) تفسیر کرده است، ولی در مفهوم ریشه این کلمه، چیزی نیست که دلالت بر این معنا کند، جز این که ممکن است مقابله آن با «حَمِیم» که آب داغ و سوزان است منشأ چنین استنباطی شده باشد.
«راغب» در «مفردات»، آن را به قطراتی که از پوست تن دوزخیان (و جراحات بدن آنها) بیرون می آید، تفسیر کرده است. لابد تیره بودن رنگ آن سبب اطلاق این واژه بر آن شده است، چرا که محصول آن آتش سوزان، چیزی جز یک مشت اندام سوخته با تراوشهای سیاه نیست! به هر حال، از پاره ای از کلمات، بر می آید که، «غَسّاق» بوی بسیار بد و زننده ای دارد که همگان را ناراحت می کند. بعضی دیگر، آن را به یک نوع عذاب که جز خدا از آن آگاه نیست، تفسیر کرده اند، چرا که آنها مرتکب گناهان و مظالم سختی شده اند که، جز خدا از آن آگاه نبوده و کیفرشان نیز باید چنین باشد.
ریشه کلمه:
غسق (۴ بار)
«غَسّاق» از مادّه «غسق» (بر وزن رمق) به معنای شدت تاریکی شب است، «ابن عباس» آن را به نوشابه بسیار سردی (که از شدت برودت درون انسان را می سوزاند و مجروح می کند) تفسیر کرده است، ولی در مفهوم ریشه این کلمه، چیزی نیست که دلالت بر این معنا کند، جز این که ممکن است مقابله آن با «حَمِیم» که آب داغ و سوزان است منشأ چنین استنباطی شده باشد.
«راغب» در «مفردات»، آن را به قطراتی که از پوست تن دوزخیان (و جراحات بدن آنها) بیرون می آید، تفسیر کرده است. لابد تیره بودن رنگ آن سبب اطلاق این واژه بر آن شده است، چرا که محصول آن آتش سوزان، چیزی جز یک مشت اندام سوخته با تراوشهای سیاه نیست! به هر حال، از پاره ای از کلمات، بر می آید که، «غَسّاق» بوی بسیار بد و زننده ای دارد که همگان را ناراحت می کند. بعضی دیگر، آن را به یک نوع عذاب که جز خدا از آن آگاه نیست، تفسیر کرده اند، چرا که آنها مرتکب گناهان و مظالم سختی شده اند که، جز خدا از آن آگاه نبوده و کیفرشان نیز باید چنین باشد.
wikialkb: غَسّاق
پیشنهاد کاربران
غساق در زبان ترکی از مصدر "غُسماق " یا "غسماخ " به معنی قی کردن ، استفراغ کردن می باشد .
از واژه پارسی "خاشاک" گرفته شده است