غزیل

لغت نامه دهخدا

غزیل. [ غ ُ زَی ْ ی ِ ] ( ع اِ مصغر ) مصغر غزال. غزال کوچک. رجوع به غزال شود :
غُزَیّلا لم تزل فی الغزل جائلة
بنانه جولان الفکر فی الغزل.
محمدبن غالب رفاء اندلسی ( از وفیات الاعیان چ تهران ج 2 ص 112 ).

غزیل. [ غ ُ زَی ْ ی ِ ] ( اِخ ) جدّ هبیرةبن عبد یغوث. ( منتهی الارب ) جدّ مکشوح و دقیس ، و نام مکشوح هبیرةبن عبد یغوث است. ( از تاج العروس ). بطنی است از حمل از مراد. ( از انساب سمعانی ورق 408 ب ) رجوع به انساب شود.

غزیل. [ ] ( اِخ ) ابوکامل. رجوع به ابوکامل غزیل و رجوع به العقد الفرید چ قاهره 1359 هَ. ق. جزء 7 ص 52 شود.

غزیل. [ غ ُ زَی ْ ی ِ ] ( اِخ ) ( دارةالَ... ) سرایی است متعلق به بنی حارث بن ربیعةبن بکربن کلاب. ( از معجم البلدان ). رجوع به دارة شود.

پیشنهاد کاربران

بپرس