غزوه عشیره
لغت نامه دهخدا
فرهنگ فارسی
دانشنامه اسلامی
[ویکی اهل البیت] پس از غزوه بواط، غزوه ذوالعشیره پیش آمد پیامبر در ماه جمادی الاول - سال دوم هجرت - ابا سلمة بن عبدالاسد را در مدینه منصوب فرمود و خود با گروهی از مهاجرین از شهر بیرون آمد و راه «نقب بنی دینار» را پیش گرفته همچنان تا جایی به نام «عشیره » براند و در آن جا توقف کرد.و تا چند روز از ماه جمادی الثانی را نیز در آن جا ماند و عُشَیره نام موضعی است از برای بنی «مدلج» به «ینبع» در میان مکه و مدینه .
پیامبر (ص) به منظور حمله به کاروانهای قریش که عازم شام بودند یاران خود را فرا خواند، و همراه یکصد و پنجاه و به قولی دویست نفر بیرون آمد. به آن حضرت خبر رسیده بود که کاروان مجهزی که قریش اموال خود را در آن جمع کرده اند از مکه بیرون آمده و آهنگ شام دارد.
و آن چنان است که رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم شنید که ابوسفیان با جماعتی از قریش به جهت تجارت مسافر شام اند. پس سر هم با جماعتی از اصحاب از دنبال او به ارض ذوالعُشیره آمد ابوسفیان را ملاقات نفرمود لکن بزرگان بنی مدلج که در نواحی ذوالعشیره بودند به خدمت آن حضرت رسیدند و کار بر مصالحه و مهادنه نهادند.
ابن هشام و دیگران از عمار بن یاسر نقل کرده اند که گفته است: در غزوه عشیره من و علی بن ابی طالب همسفر و مانوس بودیم و در آن چند روزی که در عشیره توقف داشتیم روزی علی بن ابی طالب به من گفت: بیا تا به تماشای بنی مدلج که در نخلستان در آن نزدیکی کار می کردند برویم و من با او به آن نزدیکی رفتیم و هم چنان که نشسته بودیم و کار آن ها را تماشا می کردیم خواب مان گرفت و هر دو برخاسته زیر نخله خرما و روی شن های نرمی که آن جا بود خوابیدیم.
هنگامی به خود آمدیم که رسول خدا صلی الله علیه و آله بالای سر ما ایستاده بود و ما را با پای خود حرکت می داد، من و علی بن ابی طالب که سر و روی مان خاک آلود شده بود برخاسته و در برابر آن حضرت ایستادیم، پیغمبر اسلام که سر و صورت خاک آلود علی را دید فرمود: ای ابوتراب این چه حالی است؟ و سپس فرمود: آیا شما را از بدبخت ترین و شقی ترین مردم آگاه نکنم که آن ها کیان اند؟
عرض کردیم: چرا یا رسول الله! فرمود: یکی همان پی کننده ناقه (صالح) است - و سپس در حالی که اشاره به امام علی بن ابی طالب می کرد - فرمود: و دیگری آن کسی است که بر این جای سر تو ضربت می زند و این محاسن تو را از آن رنگین می سازد.
پیامبر (ص) به منظور حمله به کاروانهای قریش که عازم شام بودند یاران خود را فرا خواند، و همراه یکصد و پنجاه و به قولی دویست نفر بیرون آمد. به آن حضرت خبر رسیده بود که کاروان مجهزی که قریش اموال خود را در آن جمع کرده اند از مکه بیرون آمده و آهنگ شام دارد.
و آن چنان است که رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم شنید که ابوسفیان با جماعتی از قریش به جهت تجارت مسافر شام اند. پس سر هم با جماعتی از اصحاب از دنبال او به ارض ذوالعُشیره آمد ابوسفیان را ملاقات نفرمود لکن بزرگان بنی مدلج که در نواحی ذوالعشیره بودند به خدمت آن حضرت رسیدند و کار بر مصالحه و مهادنه نهادند.
ابن هشام و دیگران از عمار بن یاسر نقل کرده اند که گفته است: در غزوه عشیره من و علی بن ابی طالب همسفر و مانوس بودیم و در آن چند روزی که در عشیره توقف داشتیم روزی علی بن ابی طالب به من گفت: بیا تا به تماشای بنی مدلج که در نخلستان در آن نزدیکی کار می کردند برویم و من با او به آن نزدیکی رفتیم و هم چنان که نشسته بودیم و کار آن ها را تماشا می کردیم خواب مان گرفت و هر دو برخاسته زیر نخله خرما و روی شن های نرمی که آن جا بود خوابیدیم.
هنگامی به خود آمدیم که رسول خدا صلی الله علیه و آله بالای سر ما ایستاده بود و ما را با پای خود حرکت می داد، من و علی بن ابی طالب که سر و روی مان خاک آلود شده بود برخاسته و در برابر آن حضرت ایستادیم، پیغمبر اسلام که سر و صورت خاک آلود علی را دید فرمود: ای ابوتراب این چه حالی است؟ و سپس فرمود: آیا شما را از بدبخت ترین و شقی ترین مردم آگاه نکنم که آن ها کیان اند؟
عرض کردیم: چرا یا رسول الله! فرمود: یکی همان پی کننده ناقه (صالح) است - و سپس در حالی که اشاره به امام علی بن ابی طالب می کرد - فرمود: و دیگری آن کسی است که بر این جای سر تو ضربت می زند و این محاسن تو را از آن رنگین می سازد.
wikiahlb: غزوه_عشیره
پیشنهاد کاربران
پیشنهادی ثبت نشده است. شما اولین نفر باشید