غزو است مرا پیشه و همواره چنین باد
تا من بوم از بدعت و از کفر جهانشوی.
فرخی.
تا روز به شادی بگذاریم که فرداوقت ره غزو آید و هنگام تکاپوی.
فرخی.
هر سال کو به غزو رود قوم خویش رازینگونه عالمی به وجود آرد از عدم.
فرخی.
امیر محمود ( رض ) به غزو غور رفت. ( تاریخ بیهقی چ ادیب ص 106 ).و چون این قواعد استوار گشت و کارها قرار گرفت اگر رأی غزو دوردست تر افتد توان کرد سال دیگر با فراغت دل. ( تاریخ بیهقی ایضاً ص 285 ). امیر برفت و غزو سومنات کرد و به سلامت بازآمد. ( تاریخ بیهقی ایضاً ص 207 ).به غزو روی نهادی و روی روز بگرد
کبود کرده چو نیل و سیاه کرده چو قار.
مسعودسعد.
چو همتت همه غزو است مانعی نبودو گرچه موج زند رهگذار از آتش و آب.
مسعودسعد.
مراد دین و دنیای تو زین غزوبرآید وین دلیلی آشکار است.
مسعودسعد.
تیغ زن تا بر تو خواند رسم جدت آفرین غزو کن تا از تو گردد جان جدم شادمان.
سیدحسن غزنوی.
گر ز پی غزو غز قصد خراسان کنی گرد سواران کند چهره گردون دژم.
خاقانی.
فتح تو به سومنات یابم غزو تو به مولتان ببینم.
خاقانی.
و با عقل و اجتهاد غزو و جهاد فرمود. ( سندبادنامه ص 3 ). سلطان را اراده غزوی افتاد. ( ترجمه تاریخ یمینی چ 1272 هَ. ق. ص 341 ). آندم که منصور در غزو روم ایستاد و شورش جنگ برپا شد... ( ترجمه تاریخ یمینی ایضاً ص 446 ). رایات سلطان به سبب غزوی از غزوات دور افتاد. ( ترجمه تاریخ یمینی ایضاً ص 360 ).بیشتر بخوانید ...