غزر
لغت نامه دهخدا
غزر. [ غ ُ ] ( ع مص ) بسیارشیر گردیدن ناقه. || بسیاراشک شدن چشم. غزارت. || افزون گشتن چیزی. ( منتهی الارب ): غزر آب و جز آن ؛ کثرت آن. ( اقرب الموارد ). غَزر. غزارت. ( منتهی الارب ) ( اقرب الموارد ). رجوع به غَزر شود.
غزر. [ غ ُ ] ( ع اِ ) غَزر. ( منتهی الارب ) ( اقرب الموارد ). رجوع به غَزر شود.
غزر. [ غ ُ ] ( ع مص ) گزیدن کسی را از دیگران و خاص کردن. || آویختن بر شتر پشم رنگین جهت دفع چشم زخم ، درباره بچه نیز به کار رود. ( منتهی الارب ).
فرهنگ فارسی
پیشنهاد کاربران
پیشنهادی ثبت نشده است. شما اولین نفر باشید