غزان اوغلان

لغت نامه دهخدا

غزان اوغلان. [ غ َ اُغ ْ ] ( اِخ ) پسر طغرلجه که امیر ارقنای وی را در پناه خود گرفته تمرد و عصیان آغاز کرد و مردم را به خود دعوت نمود. سلطان ابوسعید «بولادقبا» را مأمور دفع کرد و ارقنای امان خواست و «غزان » به دستور امیر بولادقبا به قتل رسید. رجوع به ذیل جامع التواریخ رشیدی ص 96 و 113 و 114 شود.

فرهنگ فارسی

پسر طغرلجه که امیر ارقنای وی را در پناه خود گرفته تمرد و عصیان آغاز کرد و مردم را بخود دعوت نمود

پیشنهاد کاربران

بپرس