به زخم تیر غزا بیخ کافران برکند
چو دید روی علی را و حال پیغمبر.
ناصرخسرو.
آنکو به هندوان شد یعنی که غازیم از بهر بردگان نه زبهر غزا شده ست.
ناصرخسرو.
بیا کعبه عزت دل ز عزی تهی کن کز این به غزائی نیابی.
خاقانی.
هندوی میرآخورش دان آن دو صفدر کز غزاهفت دریا را به رزم هفتخوان افشانده اند.
خاقانی.
رستم کیقبادفر حیدر مصطفی ظفرهمره رخش و دلدلش فتح و غزای راستین.
خاقانی.
چون درآمد علتی اندر غزاتیغ را دیدم نهان کردن سزا.
مولوی ( مثنوی ).
چه غزا ما بی غزا خود کشته ایم ما به تیغ فقر بی سر گشته ایم.
مولوی ( مثنوی ).
چون بیامد از غزا بازآمدندطالب آن وعده ماضی شدند.
مولوی ( مثنوی ).
خصمی که تیر کافرش اندر غزا نکشت خونش بریخت ابروی همچون کمان دوست.
سعدی ( طیبات ).
مردی که در مصاف زره پیش بسته بودتا پیش دشمنان نکند پشت بر غزا.
سعدی.
- امثال :زن از غازه سرخرو شود و مرد از غزا. ( مجموعه امثال طبع هند ).