مرا گریستن اندر غم تو آئین گشت
چنانکه هیچ نیاسایم از غریو و غرنگ.
فرخی.
تیز شد عشق و در دلش پیچیدجز غریو و غرنگ نبسیجید.
عنصری.
بگفت این و شد با غریو و غرنگ به لؤلؤ ز لاله همی شست رنگ.
اسدی ( گرشاسب نامه ).
همه روز بد با غریو و غرنگ دلش تنگ و عالم بدو گشته تنگ.
شمسی ( یوسف و زلیخا ).
نشد کور آدم به چندان درنگ که شد سال و مه با غریو و غرنگ.
شمسی ( یوسف و زلیخا ).
به پیش خسرو روی زمین برآرم بانگ چنانکه در خم گردون فتد غریوو غرنگ.
ظهیر فاریابی ( از رشیدی ).
برآورد مطرب غریو و غرنگ که راه نفس شد بر این ترک تنگ .
نزاری قهستانی.