سیفی الغریف و فوق جلدی نثرة
من صنع داود لها ازرار
انفی به من رام منهم فرقة
و بمثله قد تدرک الاوتار.
؟ ( تاج العروس ).
غریف. [ غ ِرْ ی َ] ( ع اِ ) درختی است نرم و سس-ت. ی-ا آن بردی ( گیاهی ) است. ( منتهی الارب ). شجر خوار و قیل البردی. ( اقرب الموارد ). لحاقبة الشوع و الغریف. ( معجم البلدان ).
غریف. [ غ َ ] ( اِخ ) ابن عیاش دیلمی ، تابعی است. ( منتهی الارب ). در تاج العروس آمده ، غریف بن دیلمی تابعی است و به قولی غریف بن عیاش است و از اهل شام بود.از فیروز دیلمی روایت کند و از صحابه است و ابراهیم بن ابی عبلة نیز از وی روایت کند. ( از تاج العروس ).
غریف. [ غ َ ] ( اِخ ) نام عابدی یمانی غیرمنسوب است. ( منتهی الارب ). عابدی است یمانی غیرمنسوب ، و علی بن بکار از وی حکایت کند. ( از تاج العروس ).
غریف. [ غ ِرْ ی َ] ( اِخ ) کوهی است مر بنی نمیر را. ( منتهی الارب ). نام کوهی است متعلق به بنی نمیر. خطفی جد جریربن عطیةبن الخطفی شاعر که نام وی حذیفه بود، گوید :
کلفنی قلبی ما قد کلَّفا
هواز نیات حللن غِرْیَفا
اقمن شهراً بعد ما تصیَّفا
حتی اذا ما طرد الهیف السَّفا
قَرَّبن بزلاً و دلیلاً مخشفا
اذا حَبَا الرمل له تَعَسَّفا
یرفعن باللیل اذا ما اسجفا
اعناق جنان و هاماً رُجَّفا.
و عنقا بعد الکلال خیطفا.
( از معجم البلدان ).